نقابت را زمین بگذار...

شعر...عکس...کتاب...موزیک و...

نقابت را زمین بگذار...

شعر...عکس...کتاب...موزیک و...

بایگانی

حمید چشم آور1

شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۲۵ ق.ظ

شبیـه  مورچـــــه ای زیــــــر پـــا  لگد  شده ام

و مدتی است که حس می کنم جسد شده ام

بــــرای من کـــــــــــه دروغ بزرگتان بودم

سعادتی است که امروز مستند شده ام

من از شبی که به پوچیم طعنه زد شیطان-

به خــویش آمدم امروز اگــــر عدد شده ام

از آن شبی که مسیر خدا دوتا می شد

اسیــر حیله ی هر پـــای نابلد شده ام

شبیه نیمه ای از سایه ی خودم هر شب

کـــه دربه در پی آن نیمه می رود شده ام

و مثــل سیـگاری بعــد آنکه دود شدم

به زیر پاشنه ی کفشتان لگد شده ام

من آن ستاره ی تاریک و بی نشان هستم

کـــه در حوالـــی شهــر شما رصد شده ام

مرا بـــه چوبـــه ی دار درخت ها بستید

به جرم آنکه از این کوچه باغ رد شده ام

  • محمد لطفی

حمید چشم آور

شعر

چشم آور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی